سیما غفارزاده – ونکوور
تصور نمیکنم ارائهٔ گزارشی از جزئیات مراسم تحلیف نمایندگان و بیاناتی مرسوم و کلیشهای به زبانهای بومی و انگلیسی، چندان جذابیتی داشته باشد چرا که طبعاً همه میتوانند اینگونه اطلاعات را خود بیابند. اغلب در اینگونه مراسم، حاشیه – نه الزاماً از نوع جنجالیاش – از اصل جالبتر است و بر این اساس بود که از تصمیم گرفتم در این گزارش کوتاه، شما را با آنچه که حول و حوش اصل ماجرا مشاهده کردم، سهیم کنم.
صبح پنجشنبهٔ هفتهٔ گذشته، هشتم ژوئن، بهدعوت فراکسیون نمایندگان حزب دموکرات نوین بریتیش کلمبیا راهی ویکتوریا میشوم تا در مراسم تحلیف نمایندگان این حزب شرکت کنم. هوای ونکوور بعد از چند روزِ آفتابی و نسبتاً گرم، حالا نسبتاً سرد و بارانی – از نوع سیلآسایش – است و پیشبینی طوفان اذهان را برای شرایطی هرچه بدتر آماده کرده است. با وجود تصادفی که در بزرگراه شمارهٔ ۱۷ بهسمت Tsawwassen Bay شده بود و باران شدیدی که شیشهشور با سریعترین رفتوبرگشتها هم نمیتواند دید مناسبی برای رانندگی مهیا کند، رسیدن به ایستگاه و سوارشدن به کشتی ربع ساعتی پیش از حرکتش، بیشتر به معجزه میمانَد.
یک ساعت و نیم بعد، خروج از کشتی در Swartz Bay و بعد دوباره ۳۰-۴۰ دقیقهای رانندگی تا ساختمان مجلس قانونگذاری بیسی و البته ربع ساعتی هم رویش برای یافتنِ جای پارک، نفسزنان خود را به محل ساختمان مجلس میرسانم. هر چه هست، خشم باران فروکش کرده و لطافت هوا گردشگران را به محوطهٔ بزرگ مقابل این ساختمان کشانده است.
سرِ ساعت ۱۲ و درست یک ساعت قبل از آغاز مراسم باید آنجا باشم، ولی با تمامِ دویدنها، کمتر از نیم ساعت مانده به ظهر، وارد ساختمان میشوم. درست روز قبلش حملات انتحاری در تهران صورت گرفته و انتظار دارم از فرق سر تا نوک پایم کاویده شود و تمام وسایلم از جمله دستگاه ضبط صدا، دوربین و تلفن را بگیرند، اما تنها با زدن علامتی کنار نامم در لیست، به طبقهٔ سوم هدایت میشوم. در آنجا طی صف کوتاهی کیف و کت و چتر و… را میگیرند تا لابد دستوبالمان بازتر باشد، اما همچنان با دستگاه ضبط صدا، دوربین و تلفن کاری ندارند و میتوانم همراهم به داخل ببرم.
وارد میشوم، ما قرارست در گالری بنشینیم و از بالا ناظر مراسم باشیم. بر خلاف انتظارم بچهها در هر سنی بهچشم میخورند، از جمله دختربچهای حدوداً یکساله که از همان ابتدا حوصلهاش سر رفته است و مرتب نقنقاش شنیده میشود. تنها اندکی پس از شروع مراسم است که با آرامشدن و دست تکاندادنش برای موسپیدترین نماینده، متوجه اهمیت حضور این خانم کوچولو میشوم؛ او برای شرکت در مراسم تحلیف پدربزرگش آمده است، اما بهوضوح از نشستن روی پاهای مادرش و عدم وجود اتاق بازی بچهها، خشنود نبود.
مراسم بهموقع و با ورود نمایندگان برگزیدهٔ حزب بیسی اندیپی به صحن مجلس شروع میشود، و کمی پس از آن با ورود جان هورگان، رهبر این حزب و هنوز رهبر اپوزیسیون رسمی این استان، که همان ابتدای ورود انگشت شست خود را بهعلامت موفقیت بالا برده و به همه نشان میدهد، جلسه رسمیت مییابد.
ابتدا سخنانی توسط منشی پارلمان و مسئول نظم و حفاظت پارلمان (Serjeant-at-arms) ایراد شد. همچنین نمایندهای از جانب قوم سانگیز (Songhees Nation) مناجاتی به زبان بومی خوانده شد. در این مناجات ضمن خوشامدگویی به نمایندگان به ویکتوریا، بهعنوان صاحبان اصلی آن قلمرو، برای آنان آرزوی موفقیت میشود.
پس از سوگندخوردنِ هورگان، نوبت به نمایندگان رسید که بعد از خواندهشدن نامشان توسط معاون منشی پارلمان، هر یک مسیر کوتاه در ورودی تا نزد رهبرشان را همراه با کفزدن حاضران، طی میکنند و پس از انجام تشریفات لازم، به جای خود برمیگردند. گرچه جلسه رسمیست، شوخی و خنده به سببِ تکهپرانیهای منشی، معاون منشی پارلمان و بعضاً نمایندگان، به راه است. گاه نیز اداها و حرکاتی در حینِ ژستگیری برای عکسانداختنِ هریک از نمایندگان با رهبرشان، موجب خنده میشود. و خانمی ملبس به لباسی ساده، برخلاف اغلب شرکتکنندگان در این مراسم، که کنار دیوار ایستاده است و کل مراسم را بهزبان اشاره ترجمه میکند، در این لحظات سکوت میکند!…
پس از خاتمهٔ مراسم تحلیف نمایندگان و عکس دستهجمعی ایشان، درها باز میشود و انتظار خبرنگاران و عکاسان منتظر بیرون صحن اصلی مجلس به پایان میرسد. میهمانان نیز با میوه و شیرینی و نوشیدنی گلویی تازه میکنند.
همچنان که نگرانِ گرفتنِ کشتی ساعت ۴ بعدازظهر بهسمتِ ونکوورم، چرخی سریع در ساختمان میزنم و آنجا را ترک میکنم. باران شدید صبحگاهی جای خودش را به باد شدیدی داده است. از پایتخت استان بهسرعت خارج میشوم و برخلاف جهت باد با سرعت میرانم. باز شانس با من است؛ ده دقیقه مانده به حرکت کشتی، سوار میشوم.
با رسیدن به خانه، برای مراسمی دو ساعته، حدود ده ساعت زمان صرف کردهام و رفتوبرگشت به جزیره، همچون همیشه با استرس «آیا به کشتیِ فلان ساعت بهموقع خواهم رسید» همراه بوده است، اما به این تجربهٔ بدیع میارزید. با سپاس از دوست گرامی امیر باجهکیان برای دعوت از جانب فراکسیون نمایندگان حزب بیسی اندیپی جهت حضور در این مراسم.